سردار شهيد محمد طاهر لطفى
بايد حجلهاى آماده كرد
آخرين بار كه حكم فرماندهى را به دستش داده بودند، فهميدم قصد جبهه را دارد. تازه از راه رسيده، خسته و كوفته بودم. نگاه نافذش خستگى را از تن بيرون كرد، ايستادم و به چشمانش زل زدم! پرسيدم: «كجا؟». گفت: «جنوب».
من كه متوجه شده بودم يكه و تنها عازم است، پرسيدم: «چرا تنها؟» و او با خندهاى كه بر لب داشت گفت: «بايد حجلهاى را آماده كنى!».
چندى بعد كه پيكر در خون آغشتهاش را ديدم، متوجه شدم مژدهى شهادت را به او داده بودند و حكم فرماندهى براى سردار شهيد «محمد طاهر»، لطفى برايش نداشت. (مجلهى شاهد، ش 279، مرداد 77، ص 31.).
راوى: يكى از همرزمان شهيد
:: موضوعات مرتبط:
داستان،
شهید گمنام،
،
:: برچسبها:
شهید,
|